✿چيزي نگفتم؟

مَــטּ فـَقَـطـ یـــہ 'پســَرَҐ

آرام بیصدا یواش ساکت مینویسم

نه اینکه چیزی برای گفتن نداشتم ، شاید خیلی چیزها رو واسه نگفتن داشتم
 
انگار فقط افسوس ماند برای من و تمام آرزوهای خوبم برای تو

که به تو سپرده بودمش با هزار و یک امیدو امروز ساده شکست
 
دلم می خواد بلند بلند بخندم به دنیا ، به خودم  اما نه به تو

 میگن آروم باش

هستم معنا . آنقدر که حتی تو هم نمی تونی نا آرامی درونم رو بفهمی
 

حس میکنم زیر واژه ی اسمت دارم رسوب میکنم

 
بــاید دلم را بکنم از دلَت ، و برای کندنش اجازه ندارم  به حریم خصوصی دل تو پا بگذارم


 پس این كار را به تو محول می كنم

اگر کنده شد ، برایت  آسمانی پر از ستاره های چشمك زن ، و هـــرشب ماهی كامل ، كنار می گذارمو تمام عشق شیرینی که در دلم برایت ساخته ام در ماه تلنبار می كنم
 

و درست رو به روی پنجره ی اتاقت می گذارمش
 

فقط بدان اگر هرشب با دیدن ماه ، صدای چکه های اشک هایت تمامی نداشت
 

دل من لا به لای آن چه كه در ماه تلنبار كرده بودم گم شده و بر نخواهد گشت


تو می دانی و دلَت
 

و وقتی هر شب یک ماه کامل داری حواست رو بیشتر جمع کن


چون یک پای معامله میلنگد


تاريخ برچسب:,سـاعت 4:46 بعد از ظهر نويسنده احسان

яima